آغاز داستان

در مرور یادداشت‌هایم از هفتادوچند پرونده‌ای که در آن‌ها طی هشت سال گذشته طرز کار دوستم شرلوک هولمز را مطالعه کرده‌ام، بسیاری را غم‌انگیز می‌یابم و بعضی را خنده‌دار و تعداد زیادی را صرفاً عجیب. ولی هیچ‌کدام معمولی و پیش‌پاافتاده نیستند؛ چون ازآنجاکه هولمز ترجیح می‌داد به خاطر عشق به هنرش کار کند و نه تحصیل ثروت، صرفاً هر پیشنهاد تحقیقی را نمی‌پذیرفت، مگر آنکه رویدادی غیرعادی و یا حتی خارق‌العاده در کار بود؛ اما در میان این‌همه پرونده متنوع، هیچ پرونده‌ای را به خاطر نمی‌آورم که دارای ویژگی‌هایی غریب‌تر از ماجرای مربوط به خانواده سرشناس روی لوت‌های استوک موران (Roylotts of Stoke Moran) در ایالت تری باشد. حوادث موردبحث در اولین روزهای مراوده من با شرلوک هولمز اتفاق افتاد، درزمانی که هر دو به‌صورت مردان مجرد در خیابان پیکر هم‌خانه بودیم.

حوادث موردبحث در اولین روزهای مراوده من با شرلوک هولمز اتفاق افتاد، درزمانی که هر دو به‌صورت مردان مجرد در خیابان پیکر هم‌خانه بودیم. این امکان وجود دارد که من این حوادث را پیش‌تر بر کاغذ آورده باشم ولی بعد به خاطر قولی که در همان زمان برای مخفی نگاه‌داشتن ماجرا داده بودم کنار گذاشته باشم؛ اما ماه پیش با مرگ نابهنگام بانویی که این قول به او داده شده بود تعهد اخلاقی من به پایان رسید؛ و شاید هم از بعضی جهات بهتر است که حقایق امر حالا افشا شود، چون اطلاع دارم شایعه‌هایی درباره مرگ دکتر گریمزبی روی لوت (Dr. Grimesby Royloto) بر سر زبان‌هاست که موضوع را وحشتناک‌تر ازآنچه حقیقتاً اتفاق افتاد جلوه می‌دهند.