-
نویسنده
چارلز دیکنز
-
تعداد صفحات
۱۰۲
-
سال انتشار
۱۸۶۱
آرزوهای بزرگ
آغاز داستان
نام من فیلیپ است؛ اما زمانی که بچه بودم تنها پیپ میتوانستم بگویم؛ بنابراین پیپ چیزیست که همه مرا به این نام صدا میزنند. من همراه خواهرم در دهکدهی کوچکی در اسکس زندگی میکردم. او بیش از بیست سال بزرگتر از من بود و با جو گرگری آهنگر دهکده نیز ازدواج کرده بود. پدر و مادرم را ازآنجاییکه وقتی بچه بودم فوت شدند بههیچعنوان به یاد ندارم؛ اما اغلب اوقات عادت داشتم به گورستانی که حدوداً در یک مایلی دهکده واقعشده بود بروم و به نام آنها که روی سنگقبرشان هک شده بود نگاه کنم.
اولین خاطرهی من از بودن در گورستان این است که در بعدازظهر یکی از روزهای ماه دسامبر که هوا سرد و ابری بود وقتی روی سنگقبری نشسته بودم و داشتم به مردابهای تاریک، مسطح و دستنخوردهای که با خط سیاه رودخانهی تیمز تقسیم شده بود مینگریستم و به صدای خروشان دریا نیز گوش میدادم مردی از میان قبرها ظاهر شد، یغهی مرا گرفت و با صدای وحشتناکی فریاد زد: چیزی نگو، ساکت باش. اگر جیغوداد کنی گلویت را خواهم برید.
او مرد درشتهیکلی بود. لباسهای خاکستری به تن داشت و به پایش غل و زنجیر وصل شده بود. لباسهایش خیس و پاره بود. خسته، گرسنه و بسیار خشمگین به نظر میرسید. در تمام عمرم هرگز چنین وحشتزده نشده بودم.
درباره کتاب
آرزوهای بزرگ، رمانی است از چارلز دیکنز، نویسنده شهیر انگلیسی، که ابتدا به صورت داستان دنبالهدار از دسامبر ۱۸۶۰ تا اوت ۱۸۶۱ میلادی در هفتهنامه «سراسر سال» به چاپ رسید. وقایع این کتاب که به صورت خودزندگینامه از قول شخصیت اصلی داستان، کودکی یتیم موسوم به «پیپ» نگاشته شدهاست، از سال ۱۸۱۲، هنگامی که او هفت سال دارد، تا زمستان ۱۸۴۰ اتفاق میافتد. آرزوهای بزرگ را میتوان به نوعی زندگینامهٔ خودنوشت شخص دیکنز نیز دانست که همچون آثار دیگرش تجربیات تلخ و شیرین او از زندگی و مردم را نمایان میسازد.