-
نویسنده
محمدعلی جمالزاده
-
تعداد صفحات
۹۳
-
سال انتشار
۱۳۰۰
یکی بود یکی نبود
آغاز کتاب
هیچ جای دنیا تر و خشک را مثل ایران باهم نمیسوزانند. پس از پنج سال در بدری و خونجگری هنوز چشمم از بالای صفحه کشتی به خاک ایران نیفتاده بود که آواز گیلکی کرجیبانهای انزلی به گوشم رسید که «بالامجان، بالامجان» خوانان مثل مورچههایی که دور ملخ مردهای را بگیرند دور کشتی را گرفته و بلای جان مسافرین شدند و ریش هر مسافری به چنگ چند پاروزن و کرجیبان و حمال افتاد. ولی میان مسافرین کار من دیگر از همه زارتر بود چون سایرین عموماً کاسب کارهای لباده دراز و کلاه کوتاه باکو و رشت بودند که بهزور چماق و واحد یموت هم بند کیسهشان باز نمیشد و جان به عزرائیل میدهند و رنگ پولشان را کسی نمیبیند ولی من بختبرگشته مادر مرده مجال نشده بود کلاهلگنی فرنگیم را که از همان فرنگستان سرم مانده بود عوض کنم و یاروها ما را پسرحاجی و لقمه چربی فرض کرده و «صاحب، صاحب» گویان دورمان کردند و هر تکه از اسبابهایمان مابهانتزاع ده رأس حمال و پانزده نفر کرجیبان بیانصاف شد و جیغوداد فریادی بلند قشقرهای برپا گردید که آن سرش پیدا نبود.
درباره کتاب
مقدمهای که جمالزاده برای این کتاب نوشته به جهت نشان دادن اهداف کلی و اندیشهٔ نویسنده بسیار بااهمیت است. او در این مقدمه ابتدا به استبداد ادبی در ایران اشاره میکند. «عموماً همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی که مشهور جهان است در ماده ادبیات نیز دیده میشود به این معنی که شخص نویسنده وقتی قلم در دست میگیرد نظرش تنها متوجه گروه فضلا و ادباست و اصلاً التفاتی به سایرین ندارد و حتی اشخاص بسیاری را نیز که سواد خواندن و نوشتن دارند و نوشتههای ساده و بیتکلف را به خوبی میتوانند بخوانند و بفهمند هیچ در مدنظر نمیگیرد و خلاصه آنکه پیرامون «دموکراسی ادبی» نمیگردد.» او سپس به سادهنویسی و گرایش به رماننویسی در کشورهای دیگر اشاره میکند و فوایدی چند برای این نوع ادبی برمیشمرد: کسب معلومات برای افرادی که فرصت علمآموزی با کمک مدارس و کتب را ندارند٬ آشنا کردن اقشار مختلف جامعه با اوضاع یکدیگر و نزدیک کردن آنها به هم٬ نمایاندن احوال ملل دیگر٬ و مهمترین فایدهٔ آن که فایدهٔ زبانی است. جمالزاده رمان را به جعبهٔ حبس صوت طبقات و دستههای مختلف ملت تشبیه میکند و میگوید انشای قدیمی نمیتواند در این زمینه به کار بیاید. او پیشنهاد میکند نویسندگان کلماتی که در گفتار مردم به کار میرود را در آثار خود استعمال کنند تا این کلمات به مرور زمان فراموش نشوند و سرمایهٔ ثروت زبان ازدیاد یابد و از این رهگذر ادبیات ما نیز جانی دوباره بگیرد. « و البته همین که اهل دانش و بینش به کار نوشتن مشغول شدند به تدریج ذوق سلیم و طبع روشن آنها با مراعات قواعد و ملاحظه ضروریات بهطوری که منافی با روح زبان نباشد کلمات و اصطلاحات تازه داخل زبان نموده و زبان هم در ضمن حلاجی و ورزیده شده و همانطور که ورزش جسمانی در عروق و شریان انسانی خون و قوت تازه روان میسازد در عروق ادبیات هم خون تازه دوان و کم کم ادبیات ما نیز صاحب آب و تاب و حال و جمال گردیده و مانند ادبیات قدیممان مایه افتخار و مباهات هر ایرانی خواهد گردید.»