کتابهای طلایی (۸) – اولیس و غول یک چشم
آغاز داستان
ده سال بود که سربازان یونانی میجنگیدند تا شهر «تروا» را فتح کنند. اما چون حصارهای شهر تروا محکم بود و مردمش شجاعانه دفاع میکردند، آنها نتوانسته بودند شهر را بگیرند.
سرانجام یونانیها نشستند و نقشه کشیدند و یک اسب چوبی ساختند و عده زیادی سرباز در داخل آن پنهان کردند و آن را به کنار دروازه شهر تروا بردند و بعد از آنجا عقبنشینی کردند. وقتی که مردم تروا اسب را دیدند، گفتند:
«این اسب چوبی چیست؟ حتماً آن را خدایان ساختهاند. باید دروازه شهر را باز کنیم و آن را به درون شهر بیاوریم». آنوقت دروازه شهر را باز کردند و اسب چوبی را به درون شهر کشیدند.
درباره کتاب
کتابهای طلایی مجموعهای از کتابچههایی کوچک بود که با زبانی بسیار ساده شده داستانهای مشهور ادبیات کلاسیک غرب را برای کودکان بازگو میکرد. این کتابها توسط انتشارات امیر کبیر در طول سالهای دههی ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ منتشر میشد. قیمت ارزان کتابهای طلایی و شهرت آثاری که معرفی میشدند این کتابها را در میان کودکان محبوب کرده بود. برای بسیاری از این کودکان خواندن کتابهای «طلایی» اولین تماس با ادبیات جهان بود.